خادم حقیقت

مردن روی پاها بهتر از زندگی کردن روی زانو هاست

خادم حقیقت

مردن روی پاها بهتر از زندگی کردن روی زانو هاست

پاهای عجیب افراد یک قبیله(جلل خالق)

یشتر افراد قبیله نشین یکی از قبایل آفریقایی در منطقه زیمبابوه و بوتسوانا، پاهایی شبیه شترمرغ دارند.

نقدی کوتاه بر انسان کامل ارسطو!

یعنی اگر شرایط اسان شد باید خود را کشت چرا که دیگر حیات ارزشی ندارد. نکته ی دیگر که به نظر من می رسد رابطه مر برتر (کامل و ...)با ارمان شهر است در اجماع چنین کسانی است که ارمان شهر به وجود می اید!

در یک نگرشی کلی به تمام انسان ها در می یا بیم همه می خواهند افراد بشر مانند میل او عمل کنند و در مورد ارسطو هم این مسیله صدق می کند حال فرض کنیم تمام افرد جامعه حرف ارسطو را قبول داشته باشند پس هیچ کس نباید به کسی کمک یا کمک کسی را قبول کند چون در هرصورت برای یکی از طرفین شرمگینی به بار می اورد و این با یکی از صفتهای مرد کامل در تناسخ است.

و اینکه خدمت نشان برتری است ایا بردگان! از اربابانشان برترند!بزرگترین مردان هم در برابر ستایش مغرور می شوند (شاید انسان کامل نیستند!)ذات انسان به شکلی است تعریف و تمجیدهای پیایپی مغرور می شود و بی اهمست ترین چیز ها هم اگر  زیاد بهشان وقت بگذاریم کم کم برای ما با اهمیت می شوند و این خود یک قانون است چون وقت برای انسان گران بهاست و وقت خرج انها شده یا حداقل برای مردی با این خصوصیات وقت باید گران بها باشد.

چه معنی دارد که ما بدی های دیگران را از یاد خود ببریم حال انکه انها پیاپی با ما بد باشند این خود نقطه ضعفی بزرگ است و انسان ها بخطر طبعشان بسیار از ان سوء استفاده می کنند . بدی ها را باید در یاد داشت ولی می توان در قبال بدی که شخص به شما کرده با طلب بخشش او،او را ببخشید و یا خودتان او را ببخشید ولی نمی توان و نباید گذاشت کسی از انسان سوءاستفاده را ببرد.

او به مردم اعتنایی ندارد حال چگونه می خواهد به انان خدمت کند.(یا خدمت یا بی اعتنایی).

به قول فرانسیس بیکن کسانی که خود را دوست خود می پندارند مردم قصی القلب و خونخواری هستند ، و تنهایی بد است چون شخص با قرار گرفتن در اجتماع می تواند افکار خود را بازگو و افکار تازه ایی از مردم بگیرد ! یا به شکلی تبادل فکر کند البته این نکته را هم نی توان نا گفته گذاشت که تنهایی بزرگترین انتقامی است که دنیا از نوابغ می گیرد در ضمن اصلا چرا مرد کامل ،انسان کامل بهتر است.

 مرد کامل انست که خود را با شرایط وفق داده و سازگار کند؛زشت ترین سرنوشت ها را باید در نظر زیبا جلو داد

مرد کامل از نگاه ارسطو

مرد کامل از نگاه ارسطو


«مرد کامل خود را بی جهت به خطر نمی اندازد زیرا اشیایی که جلب نظر او را می کند خیلی کم است؛ولی در مواقع سخت برای فدا کردن جان خود نیز حاضر است زیرا می داند که حیات در شرایط سخت ارزش دارد.او حاضر است به دیگران خدمت کند اما از خدمت دیگران به خود شرمگین می شود زیرا خدمت و احسان نشانه برتری است و قبول احسان نشانه زیر دستی ... او در سرگرمی های عامه مردم شرکت نمی کند ... در حب و بغض سریح است؛گفتار و کردار او با صراحت واستقلال توام است زیرا اعتنایی به مردم و اشیا ندارد ... او از ستایش دیگران مغرور نمی شود زیرا در نظر او چیز مهمی نیست؛ او نمی تواند جز به دوستانش خوش خدمتی کند ،زیرا خوش خدمتی از خصائل بردگان است ... او بدی های دیگران را در یاد نگه نمی دارد  و اگر کسی به جای او بدی کرد فراموش می کند و در می گذرد...به حرف زدن زیاد علاقه مند نیست ...او اهمیتی نمی دهد او را بستایند یا از دیگران بد گویی کنند او بدی خود دیگران و حتی دشمنان خود را نمی گوید مگر به روی ایشان رفتار او ملایم و صدای او وزین و سنگین و گفتار او معتدل است . زود عصبانی نمی شود و از جا در نمی رود زیرا انچه به نظر او مهم است خیلی کم است . صدای حاد و گامهای تند مال کسی است که به اشیا زیاد توجه دارد او حوادث زندگی را با شایستگی و خوشی دنبال می کند و از اوضاع و احوال بهترین استفاده را می نماید؛مانند سردار ماهری که قوای محدود خود را در فن لشکرکشی به بهترین وضعی مورد استفاده قرار می دهد.او بهترین رفیق خویش است .و از تنهایی لذت می برد ؛ همچنان که شخصی عاری از کمالات دشمن خویش است و از تنهایی در وحشت می ماند.»


چنین است مرد کامل از نظر ارسطو

،3IV«اخلاق نیکوماخوسی» ،

چگونگی دخول اطلاعات از نمایشگر به ضمیر ناخواگاه

چگونگی دخول اطلاعات از نمایشگر به ضمیر ناخواگاه


1-ایا می دانستید مغز انسان هنگام خواب فعال تر است از زمانی که تلویزیون تماشا می کنید .


2-ضمیر ناخود اگاه زمانی که بین حالت خواب و بیداری (گیجی،هیپنوتیزم،...)باشد، بسیار فعالتر می شود و این بدیهی است چون ضمیر خود اگاه که به دست ماست، کاراییش بسیار کمر می شود و برای دریافت اطلاعات ضمیر ناخوداگاه جایگزین ان می شود.


از یک و دو نتجه می­شود کسانی که در حال تماشا کردن تلویزیون هستند با توجه به یک مغزشان کند تر می شود و این زمان بسیار مناسبی است برای فعال شدن ضمیر ناخوداگاه و این در حالی است که ضمیر ناخوداگاه توانایی بیشتری در گرفتن اطلاعات محیط از خود نشان می دهد و هر چیزی را که در صحفه نمایش گر شما به نمایش در می اید را می بیند.


حال ببینید که با تیویزیون هایتان(وسایل نمایش گر) که هر روز هم مدل های جدیدی از ان به بازار می اید و مردم را حریص تر برای خریدشان می کند چگونه هر چیزی را به خورد شما می دهند و ان را به شما می قبولانند در حالی که شما هیچ اکاهی از این موضوع ندارید و تا به خودتان بیایید می بینید فکرتان انباشتی از چرندیات را در خودش جای داده است.

پس بیشتر از پیش مواظب باشیم.!


pleas just read a F...ckn! book


سامان قوامی 

دلایل عقلى بطلان تناسخ

تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.

دلایل عقلى بطلان تناسخ

همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم، روح مرده اى به بدن انسان یا موجود دیگرى منتقل مى شود و این انتقال دایمى و ابدى است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر مى کنند.[ عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمه ى آن انکار معاد است.

حکماى الهى در ابطال تناسخ فرموده اند:1. وقتى بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلى به او افاضه مى شود; چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحى که از بدن مرده اى جدا شده به همین بدنى که آماده ى افاضه ى نفس است تعلق بگیرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزى باطل است; زیرا هر انسانى با مراجعه به وجدان خویش درمى یابد که یک ذات بیشتر نیست.
2. نفس (روح) از دیدگاه تناسخى از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدن ها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبناى خود قایلان به تناسخ منافات دارد; زیرا انتقال صور و اعراض از محلى به محل دیگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.
و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنایت خدا مقتضى رساندن هر صاحب کمالى به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمى است (که به عقل مستفاد مى رسد)، یا عملى (آراستن به مکارم اخلاق و دورى از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهى غیر از این است.

دلیل نقلى بر بطلان تناسخ

خداى متعال مى فرماید:(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر مى شوید؟! در حالى که شما مردگان (و اجسام بى روحى) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند، سپس به سوى او بازگردانده مى شوید. آیه ى فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفى مى کند و مى فرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود; بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده و عود ارواح مى نامند، از نظر قرآن، باطل و بى اساس است.