خادم حقیقت

مردن روی پاها بهتر از زندگی کردن روی زانو هاست

خادم حقیقت

مردن روی پاها بهتر از زندگی کردن روی زانو هاست

دردهای ما از نگاه صادق هدایت

صادق هدایت که از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود، در کتاب بوف کور خود می نویسد : 

در زندگی د
د، این درد ها را نه می شود به کسی گفت و نه می توان جایی بیان کرد! و اینک؛ سی و هفت درد و عیب اساسی اجتماعی ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد! 

درد هایی است که روح انسان را از درون مثل خوره می خورند و می زدایند.(بوف کور)

بسیار جالب و خواندنی توصیه می کنم حتما بخوانید


منبع فصلنامه ژیوار تیرماه 91

ادامه مطلب ...

پاهای عجیب افراد یک قبیله(جلل خالق)

یشتر افراد قبیله نشین یکی از قبایل آفریقایی در منطقه زیمبابوه و بوتسوانا، پاهایی شبیه شترمرغ دارند.

نقدی کوتاه بر انسان کامل ارسطو!

یعنی اگر شرایط اسان شد باید خود را کشت چرا که دیگر حیات ارزشی ندارد. نکته ی دیگر که به نظر من می رسد رابطه مر برتر (کامل و ...)با ارمان شهر است در اجماع چنین کسانی است که ارمان شهر به وجود می اید!

در یک نگرشی کلی به تمام انسان ها در می یا بیم همه می خواهند افراد بشر مانند میل او عمل کنند و در مورد ارسطو هم این مسیله صدق می کند حال فرض کنیم تمام افرد جامعه حرف ارسطو را قبول داشته باشند پس هیچ کس نباید به کسی کمک یا کمک کسی را قبول کند چون در هرصورت برای یکی از طرفین شرمگینی به بار می اورد و این با یکی از صفتهای مرد کامل در تناسخ است.

و اینکه خدمت نشان برتری است ایا بردگان! از اربابانشان برترند!بزرگترین مردان هم در برابر ستایش مغرور می شوند (شاید انسان کامل نیستند!)ذات انسان به شکلی است تعریف و تمجیدهای پیایپی مغرور می شود و بی اهمست ترین چیز ها هم اگر  زیاد بهشان وقت بگذاریم کم کم برای ما با اهمیت می شوند و این خود یک قانون است چون وقت برای انسان گران بهاست و وقت خرج انها شده یا حداقل برای مردی با این خصوصیات وقت باید گران بها باشد.

چه معنی دارد که ما بدی های دیگران را از یاد خود ببریم حال انکه انها پیاپی با ما بد باشند این خود نقطه ضعفی بزرگ است و انسان ها بخطر طبعشان بسیار از ان سوء استفاده می کنند . بدی ها را باید در یاد داشت ولی می توان در قبال بدی که شخص به شما کرده با طلب بخشش او،او را ببخشید و یا خودتان او را ببخشید ولی نمی توان و نباید گذاشت کسی از انسان سوءاستفاده را ببرد.

او به مردم اعتنایی ندارد حال چگونه می خواهد به انان خدمت کند.(یا خدمت یا بی اعتنایی).

به قول فرانسیس بیکن کسانی که خود را دوست خود می پندارند مردم قصی القلب و خونخواری هستند ، و تنهایی بد است چون شخص با قرار گرفتن در اجتماع می تواند افکار خود را بازگو و افکار تازه ایی از مردم بگیرد ! یا به شکلی تبادل فکر کند البته این نکته را هم نی توان نا گفته گذاشت که تنهایی بزرگترین انتقامی است که دنیا از نوابغ می گیرد در ضمن اصلا چرا مرد کامل ،انسان کامل بهتر است.

 مرد کامل انست که خود را با شرایط وفق داده و سازگار کند؛زشت ترین سرنوشت ها را باید در نظر زیبا جلو داد

مرد کامل از نگاه ارسطو

مرد کامل از نگاه ارسطو


«مرد کامل خود را بی جهت به خطر نمی اندازد زیرا اشیایی که جلب نظر او را می کند خیلی کم است؛ولی در مواقع سخت برای فدا کردن جان خود نیز حاضر است زیرا می داند که حیات در شرایط سخت ارزش دارد.او حاضر است به دیگران خدمت کند اما از خدمت دیگران به خود شرمگین می شود زیرا خدمت و احسان نشانه برتری است و قبول احسان نشانه زیر دستی ... او در سرگرمی های عامه مردم شرکت نمی کند ... در حب و بغض سریح است؛گفتار و کردار او با صراحت واستقلال توام است زیرا اعتنایی به مردم و اشیا ندارد ... او از ستایش دیگران مغرور نمی شود زیرا در نظر او چیز مهمی نیست؛ او نمی تواند جز به دوستانش خوش خدمتی کند ،زیرا خوش خدمتی از خصائل بردگان است ... او بدی های دیگران را در یاد نگه نمی دارد  و اگر کسی به جای او بدی کرد فراموش می کند و در می گذرد...به حرف زدن زیاد علاقه مند نیست ...او اهمیتی نمی دهد او را بستایند یا از دیگران بد گویی کنند او بدی خود دیگران و حتی دشمنان خود را نمی گوید مگر به روی ایشان رفتار او ملایم و صدای او وزین و سنگین و گفتار او معتدل است . زود عصبانی نمی شود و از جا در نمی رود زیرا انچه به نظر او مهم است خیلی کم است . صدای حاد و گامهای تند مال کسی است که به اشیا زیاد توجه دارد او حوادث زندگی را با شایستگی و خوشی دنبال می کند و از اوضاع و احوال بهترین استفاده را می نماید؛مانند سردار ماهری که قوای محدود خود را در فن لشکرکشی به بهترین وضعی مورد استفاده قرار می دهد.او بهترین رفیق خویش است .و از تنهایی لذت می برد ؛ همچنان که شخصی عاری از کمالات دشمن خویش است و از تنهایی در وحشت می ماند.»


چنین است مرد کامل از نظر ارسطو

،3IV«اخلاق نیکوماخوسی» ،